روزگار مستوری
boundary
کاش از اول اینقد راز دلمو جار نمیزنم و حد میذاشتم واسه آدم ها! و یه چیز دیگه،من ب همه توصیه میکنم زندگی شخصی شونو جار نزنن:) و همچنین روابط زناشویی یا رابطه شون با دوست پسرشون (اعم از دعوا و سکس یا نحوه ابراز علاقه و اخلاقای بد طرف) رو همه جا نگن.حتی واسه این دو سه تا دوست صمیمی که دارن.این تجربه ی یه آدم پشیمونه!
family guy
چقد باید ی داستان تکرار شه؟
حالا توی بی سواد ،یکی مث تو میخواد بمن بگه فلان فلسفه چیه؟
فلانی اصن شعور کتاب خوندن نداره!
پ.ن:هرکی اینارو میگه تو چشم من cheap ترین هس و از اول زندگیم این جملات تو گوشم بودن!طوری ک الان میترسم و با خودم میگم نکنه همچین چیزیو جایی گفتم؟!
چی شد که اینجوری شدیم؟ک بجای اینکه بهم کمک کنیم کتابخون شیم ،یه مسابقه مضحک راه انداختیم که هرکس بیشتر کتاب خونده امتیازش بیشتره؟از کی اینجوری خسیس و حسود شدیم؟خوب اگر تو ناراحتی جامعه ت کتابخون نیس برو بقیه رو تشویق کن!اگر معلم شدی به شاگردات کتاب خوندن یاد بده!اگر مادر شدی به بچه ات....چش نداریم ببینیم انگار کسی کتابی که ما خوندیم رو خونده باشه؟!
Never give up
پ.ن:خدا کنه به کسی چیزی نگم باز از نقشه های زندگیم که بعد اگر نشد ب خودم نگم چرا گفتم؟:) گرچه تا الان جلو زبونمو گرفتم.اما بهم اعتباری نیس
boundary
یه چیز دیگه،من ب همه توصیه میکنم زندگی شخصی شونو جار نزنن:) و همچنین روابط زناشویی یا رابطه شون با دوست پسرشون (اعم از دعوا و سکس یا نحوه ابراز علاقه و اخلاقای بد طرف) رو همه جا نگن.حتی واسه این دو سه تا دوست صمیمی که دارن.این تجربه ی یه آدم پشیمونه!
نظریه
پ.ن:البته کاری به دسته اول ندارم شایدم با معرفت باشن بیشتر تحت تاثیر دسته دومم
تعادل
دسته اول میگن کسی شوهر داری بلده که هرچی شوهرش گفت بگه چشم .مرد اصن مغروره ذاتا!مردا عصبانی ک میشن همه چی میگن؛بابا عادیه !همه مردا همینن.ول کن:) و کلا این اخلاق های غیر نرمال طرف رو نادیده میگیرن و چیزی ک فک میکنن وظیفه شونه و اونم غرق کردن مرد در محبت هست رو انجام میدن
دسته دوم میگن ببین هرچی خودتو جلو مردت بالا نشون بدی و چس شی بیشتر میاد طرفت.
دارم فک میکنم که یعنی اینقد نگه داشتن یه ب قول خودشون کیس مناسب؛مهمه؟یعنی بدون مرد می میرن؟واقعا فک میکنن با داشتن رابطه طولانی تر با دوست پسرشون و اینکه مرده مث موم تو دستشون باشه زندگی رو بردن؟
Duel
چسب
like a terrible fish
ماهنامه
مورچه ها
با مخاطبم حرف میزنم.چه خدا چه انسان چه دیوار!شما انتقادی ھستید یا سازشکارانه؟من
که حالم از ھرچه آدم سازشکار بی بو و خاصیتی است به ھم میخورد.این مملکت پر از آدم
سازشکار شده.برای ھر عمل ننگ آلودی تن به سازش میدھند.من از این نظم مستقر در
جوامع انسانی بالا می آورم!من از این نظم متنفرم.ھمه ی آدم ھا تبدیل به مورچه شده اند.
مورچه ماشینی.می فھمید چه می گویم؟!از صبح از لانه شان بیرون می آیند.به ھر چیزی
نوک می زنند.برای انبار غله ی رییس مورچگان تن به ھر خواری می دھند و غروب با جسمی
خسته و نیمه مرده و روحی تحقیر شده به لانه ھایشان برمی گردند. تازه به این نظم جھانی
شان مفتخر ھم ھستند.من از این آزادی مطلق پسرانه حالم به ھم می خورد.من از این حس
گنگ که مدام فکر کنم چرا اینجایم و آخرش مغزم ھنگ کند متنفرم.من از بدی ھای دنیا
متنفرم.
:( :) تنهایی بهتره؟
Disney world
اینکه این رابطهها بنابر وضعیت عرفی - اجتماعی ما شکل میگیرند یا براساس بیاخلاقی مردان نسبت به زنان؛ اصلا مهم نیست.
البته این بخش ماجرا که رابطههه زیاد منطقی و اروپایی است کمی قشنگ است؛اینکه می پذیریم رابطه و اصولش چیست؛حتی هیجان تجربه ی یک رابطه ی پا در هوا شبیه به فیلمها میتواند قشنگ باشد...
اما همهی اینها را بگذاریم کنار.درد دارد؛درد دارند؛این رابطه ها درد دارند؛وقتی تمام تصویر تو از عشق مردانی است که دست تو را در دست میگیرند،حامیات هستند، برای عشق تو سینهچاک میکنند، برایت آدم می کشند.
دردناک است روابط مخفیانه،روابط شرطی.
گاهی آدم به خودش میگوید کاش در کودکی به جای دیدن انیمیشنهای اخلاقگرای دیزنی که عشق در آنها ابرازکردنی و مقدس است، چیزهای دیگری نشان دختران میدادند.
پ.ن:از وبلاگ آلما توکل
ترس
میخواهم
از خدا میخواهم دوست اصلا نباشد،تا حسادت و فضولی و رقابتی هم اتفاق نیفتد
از خدا میخواهم دین، در ایدئولوژی ها نباشد تا جنگی هم اتفاق نیفتد
از خدا میخواهم عشق در میان قلب ها نباشد،تا خیانتی هم اتفاق نیفتد
از خدا میخواهم هیچ ایده ی جدیدی در مغز هیچکس نباشد تا مقاومت در برابر تغییر هم اتفاق نیفتد
از خدا میخواهم پولی در جیب دانشگاه آزاد نباشد تا خساستی هم اتفاق نیفتد
از خدا میخواهم هورمون در بدنم ترشح نشود،تا اصلا خشم یا مهربانی هم اتفاق نیفتد
از خدا میخواهم اصلا وبلاگی نباشد؛تا کامنت ناشناس یا کسانی که یواشکی وبلاگ من را میخوانند و ادای نخواندن در میاورند هم نباشند
گرمم کن:)
بیکرانه ست دریا؛کوچیکه قایق من
های آهای!تو کجایی نازی؟
عشق بی عاشق من
سردمه
مثل یک قایق یخ کرده رو دریاچه یخ، یخ کردم
عین آغاز زمین
تو سینه ام،قلبم داره یخ میزنه
اونوقت تو سرم کوره روشن کردن
سردمه؛مثل موری که زیر بارون تند
رد بوی خط راه لونه شو می جوره
عین هستی و زوال
سردمه ؛مثل آغاز حیات گل یخ